آفتاب حُسن

ای آفتاب حُسن برون آ، دمی ز ابر* آن چهره مشعشع تابانم آرزوست

آفتاب حُسن

ای آفتاب حُسن برون آ، دمی ز ابر* آن چهره مشعشع تابانم آرزوست

امام خمینی و نهضت اسلامی

در شش ماه دوم سال 41 ماجراى لوایح ایالتى و ولایتى و عقب‏نشینى رژیم شاه و نهضت دو ماهه امام، در برابر آن و سپس مساله لوایح شش گانه شاه و رفراندوم ششم بهمن اتفاق افتاد و نهضت اصلى امام در برابر آن شکل گرفت.

همان امام که تا قبل از شروع نهضت و تهاجم حساب شده و آشکار علیه اسلام، خود را از هر گونه مطرح شدن در جامعه و قرارگرفتن در مظان شهرت و شناخته شدن برکنار مى‏داشت و روزانه سر به زیر راه کوتاه بین خانه و مسجد سلماسى (محل تدریس‏شان) را طى مى‏کرد و حتى از این که فرد یا افرادى به عنوان و نشانى از جلال و شخصیت ایشان را همراهى کنند به شدت اجتناب مى‏کرد وقتى پاى دفاع از اسلام و احکام نورانى آن پیش آمد یک پارچه به فریاد و خروش درآمد و با تمام وجود در میدان مبارزه با مهاجمان به اسلام ظاهر شد و همچون خورشید درخشید، بر ظلمت ظلم تاخت و فضاى تاریک را نور پاشید و جو جمود و مرگ آلود را حرارت حیات بخشید. خفتگان را بیدار کرد و در افق حوزه، فجر نهضت و حرکت را نوید داد.  

 


به ادامه مطلب رجوع کنید


شاگردان و دست پروردگان امام، پشت‏سر امام بپاخاستند و طلاب جوان و توده مردم بخصوص در قم، ناگهان گمشده خود را پیدا کردند و تحت تاثیر نفس قدسى امام ره صد ساله مبارزه را یک شبه پیمودند و یک دل و یک صدا راه امام را در پیش گرفتند.

شهرت هاى توام با مقبولیت و محبوبیت معمولا در یک فرایند دراز مدت حاصل مى‏شود و اگر هم استثنائا با سرعت‏بیاید با سرعت مى‏رود اما شهرت و مقبولیت و محبوبیت فوق العاده امام خیلى سریع شکل گرفت و همچنان رو به فزونى گذاشت و هیچ عاملى نیز نتوانست آن را متوقف یا بکاهد! و به راستى در آن زمان معنى «تعز من تشاء» را با تمام ابعادش در مورد امام مشاهده کردیم!

چه بسیار از طلاب جوانى که مانند هم حجره‏اى ما تقلید از امام را مسخره مى‏کردند همان سال به پایان نرسیده بود که از مرجع شان عدول و با عشق و شور به تقلید امام درآمدند. هرچند مقتضیاتى برونى مانند لوایح ایالتى و ولایتى و بعدا لوایح شش گانه شاه و محتواى ضد اسلامى آنها منشا ورود امام در صحنه مبارزه بود اما این جهت را نیز نباید از نظر دور داشت که همان گونه که رسول الله (ص) بعد از چهل سال که تحت تربیت الهى قرار گرفت، مبعوث به رسالت‏شدند امام این فرزند برومند پیغمبر نیز بعد از شت‏سر گذاشتن یک دوره چهل ساله خودسازى و تحصیل مقتضیات درونى توانست در عرصه رهبرى جامعه اسلامى ظاهر شود.

همانطور که راقم سطور در مقدمه تعلیقات امام بر فصوص الحکم و مصباح الانس نوشته‏ام، امام در سن بیست و یک سالگى در حالى که فقط تا حد مطول را نزد آقاى پسندیده خوانده بود، از اراک به قم مهاجرت کرد ولى از اینجا به بعد با سرعتى فوق العاده مسیر علم و عرفان و سلوک الى الله را طى کرد به گونه‏اى که برخى از دقیق‏ترین و متعالى‏ترین تالیفات علمى امام در قبل سى سالگى به رشته تحریرشان درآمد و طبق آنچه از منابع متعدد به دست آمده است، امام طى آن چهل سال هرگز نماز شب و تهجد و مناجات سحرگاهى شان ترک نشد و در حالى که با طى مدارج عبودیت‏حق به مقامى بس والا دست‏یافته بود، هزاران شاگرد را نیز در صحنه اخلاق، عرفان و فقه و اصول و... پرورش داده بود و در حقیقت‏سال 1341 بهار شکوفایى دوران چهل ساله خودسازى و کادرسازى امام است و معلوم نیست اگر امام نبود یا امام با این خصوصیات نبود، یا آن چه از ناحیه شاه و امریکا در آن سال اتفاق افتاد مثلا در ده سال قبل اتفاق مى‏افتاد در حالى که امام در این نقطه شکوفایى نبود، سرنوشت اسلام وکشور به کجا مى‏انجامید! اگرچه شروع اجراى برنامه‏هاى شاه در سال 41 نیز دلائل خاص خود را داشت ولى به هر حال آنچه اتفاق افتاد نشان از لطف و عنایت الهى به مردم ایران و حفظ اسلام وقرآن در این کشور اسلامى داشت مردم و کشورى که قرآن نوید داده: «فسوف یاتی الله بقوم یحبهم ویحبونه اذلة على المؤمنین اعزة على الکافرین یجاهدون فی سبیل الله ولا یخافون لومة لآئم‏» (مائده / 54)


اما نکته شگفت انگیزى که نشان از امداد غیبى و شخصیت والاى امام دارد این است که امام در طول این چهل سال همانند همگنان خود شخصیتى مى‏نمود که صد در صد مستغرق در فقه و اصول و فلسفه وسایر علوم متداول در حوزه‏ها بود و از طرفى بستر شکل‏گیرى و رشد شخصیت امام دقیقا همان بسترى بود که شخصیت‏سایرین در آن شکل گرفت، بنابراین اگر حضرت امام همچون حضرات آیات عظامى که اصلا از مسائل اجتماعى و سیاسى و داخلى و خارجى بى‏اطلاع بودند و هیچ دوست و دشمنى را در سطح کلان براى اسلام و مسلمین نمى‏شناختند از آب درمى‏آمد، کاملا طبیعى بود و هیچ تعجبى را برنمى‏انگیخت. اما عجیب اینجا است که امام ناگهان وارد صحنه مبارزه و سیاست مى‏شود و با آن که طرف مقابل امام یعنى شاه و رژیم او و پشتیبانان خارجى اش از وسیعترین و عمیق‏ترین تجربه و امکانات و ابزار و دانش سیاسى برخوردار است ابراهیم گونه نبردى بى‏امان را یکه و تنها و بر حسب ظاهر با دست‏خالى آغاز مى‏کند!  

تجربه دهها ساله رژیم شاه با حمایت مباشر و حضور هزاران مستشار امریکایى و غربى و برخوردارى از هزاران نیروى تحصیل‏کرده در سطوح عالى دانشگاه‏هاى غرب در مدیریت کشور و هیمنه دستگاه‏هاى اطلاعاتى، امنیتى، نظامى و انتظامى که ایران را به جزیره ثبات و در عین حال ژاندارم بى‏رقیب غرب در منطقه ترسیم مى‏کرد سیستم تبلیغاتى قوى و روانشناسانه که حتى به هنگام نیاز وعاظ السلاطین را نیز به کار مى‏گرفت و افکار عمومى و حتى اقشار مذهبى را براى پذیرش و مقبولیت‏شاه و حاکمیت اش افسون مى‏کرد. پشتیبانى بى‏دریغ امریکا و اسرائیل و سیستم‏هاى جاسوسى، اطلاعاتى، تبلیغاتى و... از رژیم دست نشانده‏اى که نقش حیاتى براى تامین منافع نامشروع آنان در منطقه و چپاول و غارت کشورمان ایفاء و در یک کلام رژیمى که زمین و زمان و همه چیز در داخل و خارج بر وفق مرادش مى‏چرخید در یک سو قرار داشت و در سوى دیگر امام بدون آن که خود همانند سایر سیاستمداران عمرى را در گود سیاست‏سپرى کرده باشد، یا آنکه از مطالعات گسترده و طى مدارج تحصیلى در رشته‏هاى مربوط به سیاست‏برخوردار باشد و بدون آن که حزبى را تشکیل داده و مدیریت کرده باشد و مشاوران سیاسى و تشکیلات و سیستم‏ها و ابزار اطلاعاتى، خبرى، سیاسى، امنیتى و... را دارا باشد و در یک جمله با دست‏خالى از همه چیز اما با دلى آکنده از ایمان و عشق خالص به خدا و پیوندى مستحکم با مبدا هستى و سرچشمه عزت، قدرت، آگاهى، ... و با الهام از قرآن و عترت، یکه و تنها وارد کارزارى شد که براساس هیچ منطق مادى براى آن جز شکست قطعى قابل تصور نبود.

اما آنچه اتفاق افتاد ثابت کرد که حاکم قاهر مهیمن قادر مدبر این جهان امریکا و اسرائیل و غرب نیست‏بل: «هو القاهر فوق عباده‏» و «یدالله فوق ایدیهم‏» امام با خدا بود و علم، آگاهى و تدبیر الهى بر تمام علم‏ها و آگاهى‏ها و تدبیرات دیگران متوفق و برتر است و نتیجه این بود که در طول 27 سال نبرد بى‏امان، امام همواره دست دشمنانش را خواند، ولى دشمنانش نتوانستند دست او را بخوانند و همیشه امام روى دست آنها زد اما آنها نتوانستند روى دست امام بزنند! در این نبرد همواره امام فعال و دشمنانش منفعل بودند و همواره مکر آنان به خودشان برمى‏گشت «و لایحیق المکر السى‏ء الا باهله‏» . هرگاه آتشى برافروختند که امام را در آن بسوزانند خود در آن سوختند و بر امام گلستان شد; بعد از دستگیرى امام و گیر افتادن شاه در بن بست تصمیم‏گیرى با «سید ضیاء» مشورت کرده بود و او گفته بود که دستگیرى خمینى، اشتباه، نگهداشتن‏اش اشتباه و آزاد کردنش اشتباه!  

نگاه به زندگى امام از این زاویه، خود بحث مستقلى را به وسعت تاریخ زندگى بیست و هفت‏ساله از سال 41 تا 68 را مى‏طلبد تا بخشهایى مانند دستگیرى اول امام، آزادى ایشان، دستگیرى مجدد، تبعید به ترکیه، و سپس به عراق و اقامت در نجف، مهاجرت به طرف کویت و ممانعت دولت کویت و حرکت‏به پاریس، بازگشت‏به ایران، تشکیل حکومت اسلامى، قضایاى جنگ و دفاع مقدس، مساله سلمان رشدى و... از این منظر تجزیه و تحلیل شود تا کتابى از توحید و تفسیرى از صفات و اسماء حسناى الهى و آیات الهى همچون: «تؤتی الملک من تشاء وتنزع الملک ممن تشاء وتعز من تشاء وتذل من تشاء بیدک الخیر انک على کل شى‏ء قدیر» به رشته تحریر درآید.

براین اساس، شناخت امام و رمز موفقیت‏شگفت‏انگیز حضرتش را قبل از هر چیز باید در ویژه‏گى و عنصر عبودیت امام در پیشگاه الهى جستجو کرد و بدون این ویژگى شناخت و تحلیل تمام ویژگیهاى امام بى‏ریشه و ابتر است. وسعت و عمق نفوذ امام در دلها در کمترین زمان، سطح دلباختگى و عشق آتشین مردم به امام و جانفشانى شجاعانه آنان براى امام که نمونه آن به هنگام دستگیرى آن حضرت در 15 خرداد 42 از سوى مردمى که عموما شناخت آنها نسبت‏به امام به نیم سال نرسیده بود رخ داد با کدام تحلیل غیر الهى امکان‏پذیر است؟ !

آیا به راستى «روح الله‏» مصداقى از «الاسماء تنزل من السماء» نامها از آسمان فرود مى‏آیند، نیست؟ ! روح اللهى که مسیحا صفت دلهاى مرده را زنده و خفتگان را بیدار و ترسوها را شجاع کرد و...

آیا «موسوى‏» (منسوب به موسى) اشاره به آن نیست که همچون جدش حضرت موسى بن جعفر (ع) زندانى شد و در عین حال موسى صفت‏بر فرعون و فرعونیان تاخت و آنها را از صحنه خارج کرد؟ و بر این افسون و افسانه این که جز در سایه شاه و زیر چتر ابرقدرت‏ها امکان ادامه حیات نیست، را با تمسک به قرآن خط بطلان‏کشید! و اگر حضرت موسى (ع) هنگام مشاهده سحر ساحران، احساس ترس مى‏کند (1) و آنگاه که عصایش را مى‏اندازد و تبدیل به اژدها مى‏شود به او خطاب مى‏شود، نترس (2) و در مواردى دیگر سخن از «فاخاف‏» (3) «نخاف‏» (4) مى‏گوید، ولى امام با صراحت مى‏گوید: «والله تا حالا نترسیده‏ام آن روز هم که مى‏بردندم آن روز هم آنها مى‏ترسیدند، من آنها را تسلیت مى‏دادم که نترسید!» (5)

آیا وجود امام، تفسیر دیگر از حدیث معروف «علماء امتی افضل من انبیاء بنى‏اسرائیل‏» نیست؟

این قرآن است که مى‏فرماید: یوسف - در زندان - به یکى از آن دو نفر زندانى که - خوابش را تعبیر کرده بود، که ساقى ملک خواهد شد و - مى‏دانست که رهایى مى‏یابد، گفت: «مرا نزد صاحبت (ملک مصر) یادآورى کن‏» ولى شیطان یادآورى او را نزد صاحبش از خاطر وى به فراموشى سپرد و بدینسان، یوسف چند سال دیگر در زندان باقى ماند! (6)

ولى امام آنگاه که در زندان مطلع مى‏شود که علماء براى حمایت از ایشان از سراسر کشور به تهران مهاجرت کرده‏اند پیام مى‏دهد که من راضى نیستم براى آزادى من، علماء از دستگاه جبار تقاضا کنند و از آنها مى‏خواهد که به جاى این کار، نهضت را ادامه دهند و مرحوم آیة الله مرعشى نجفى هنگامى که در جلسه، پیام امام را مى‏شنود، قریب به این مضمون مى‏فرماید: به امام باید گفت: این کار، فقط از شما ساخته است ما باید کارى کنیم که شما بمانید و بیایید و خودتان این راه را ادامه دهید!

برادر عزیزمان مرحوم حجة‏الاسلام والمسلمین آقاى شیخ محمد حسین بهجتى، امام جمعه محترم اردکان که از فضلاى حوزه علمیه قم و از اولین سرایندگان شعر درباره امام و نهضت‏بودند، در همان سالها از ایشان مجموعه شعرى در همین باب منتشر شد که در بخشى از آن مضامین فوق آمده بود و در اینجا چند بیت آن ارائه مى‏گردد:

ز شور نهضت‏خود زنده کرد ایران را

بر او درود که کار دم مسیحا کرد

کسى شنید، که از انبیاء اسرائیل

به است عالم اسلام و سخت، حاشا کرد

بگفتمش که چه حاشا کنى مدار عجب

وجود رهبر ما حل این معما کرد

مگر نکرد چو موسى به ضد ظلم قیام؟!

مگر نه اهل ستم را ذلیل و رسوا کرد؟!

مگر نرفت‏به زندان تیره یوسف وار؟!

مگر نه جان، سپر عدل و دین و تقوى کرد؟!

نه باک داشت ز سر دادن و فشاندن جان

نه از شکنجه و زندان و زجر، پروا کرد

اگر چه هست‏به یوسف بسى شبیه ولى

میان یوسف و خود فرقى آشکارا کرد

بخواست‏یوسف کنعان، کمک زساقى شاه

نجات خویش، بدین ره ز شه تمنا کرد

ولیک یوسف ما از پى رهایى خویش

کسى شنید که کوچکترین تقاضا کرد؟

نه او نکرد تقاضا فقط، که گفت‏بلند:

در این زمینه کس اردم زند، نیم خرسند

لازم به ذکر است که آنچه مورد اشاره قرار گرفت، از زاویه محدود نگاه ما است و با توجه به مجموع ابعاد و خصوصیات انبیاء الهى و مقام عصمت و ارتباط آنها با عالم وحى باید بگوئیم: والله‏العالم.

به هر حال نهضتى که حدود دو ماه در برابر ماجراى اعلام تصویب لایحه انتخابات ایالتى و ولایتى در تاریخ نیمه مهرماه 41 و لغو آن در تاریخ دهم آذر ماه همان سال به طول انجامید به ظاهر پایان یافت، اما معلوم بود که در واقع نه شاه از اهداف ضد اسلامى منصرف شده بود و نه امام و پیروان امام از نهضتى که براى دفاع از اسلام آغاز کرده بودند کمترین تردیدى را در ادامه راه به خود راه مى‏دادند.

پى‏نوشت‏ها:

1. فاوجس فی نفسه خیفة موسى‏» (طه / 67) .

2. خذها ولا تخف سنعیدها سیرتها الاولى‏» (طه / 21)

3. ولهم على ذنب فاخاف ان یقتلون‏» (شعراء/14)

4. قالا ربنا اننا نخاف ان یفرط علینا او ان یطغى‏» (طه/45)

5. صحیفه نور، ج‏1، ص‏72، سخنرانى امام در مسجد اعظم بعد از آزادى از زندان در تاریخ 25 / 2 / 43.

6. قال للذی ظن انه ناج منهما اذکرنی عند ربک فانساه الشیطان ذکر ربه فلبث فی السجن بضع سنین. (یوسف / 42)

انسان قدم به قدم طاغوتى مى‏شود!

در جماران بعد از این که اتاقى در مجاورت اتاق کار امام براى حاج احمد آقا ساخته شد با توجه به این که در دو ضلع آن ، ایوان باریکى به ارتفاع حدود 5/1 متر از کف حیاط بود ، نرده اى فلزى را روى لب ایوان نصب کردند . حاج احمد آقا برایم نقل کرد - نقل به مضمون - که یک روز امام سر زده به این طرف آمدند وآنگاه که دیدند بعد از اتمام اتاق باز هم کار جدیدى روى ایوان انجام شده است ، با تلخى به این کار و هزینه جدید اعتراض کردند .

حاج احمد آقا در ادامه گفت: در ذهنم خطور کرد که آلان جواب قاطعى به امام مى‏دهم که به خوبى قانع شوند على فرزند حاج احمد آقا در آن زمان دو سه ساله بود وبسیار مورد علاقه امام - خدمت امام عرض کردم: على نوپا است ومدام اینجا مى‏آید . اگر از این ایوان به پائین بیفتد ، ضربه مغزى مى‏شود به همین جهت نرده را درست کردیم امام درنگى کردند وفرمودند: «انسان قدم به قدم طاغوتى مى‏شود ! در هر قدم هم براى خود دلائلى پیدا مى‏کند !» .

حضرت امام (قدس سره) نارضایتى خود از این کار با بیان یک قاعده کلى ویک درس مهم ابراز کردند . این درست است که حفظ جان ، تغذیه ، مسکن ، لباس ، وسیله نقلیه و ... براى انسان واجب است اما چگونه ؟ وبا چه قیمتى ؟ اگر انسان راه زیاده روى وزیاده خواهى را در امور مادى در پیش گرفت ، در چه نقطه اى متوقف مى‏شود ؟ مخصوصا براى مسئولان که از یک سو دسترسى آنها به امکانات بیشتر است واز سوى دیگر رفتار و کردار آنان روى جامعه تاثیر صد چندان دارد .

طاغوتها معمولا از قدم اول طاغوتى نبوده اند . با غفلت وگم کردن راه درست در خط طاغوتى شدن قرار مى‏گیرند وآرام آرام پیش مى‏روند ودر هر مرحله اى قرار مى‏گیرند به پشت‏سر خود وکسانى که سطح زندگى آنان پائین تر است نگاه نمى‏کنند تا احساس طاغوتى شدن به آنها دست دهد . بلکه با نگاه به بالا دست‏خود در امور مادى باز هم خود را مستضعف وساده زیست ! مى‏پندارند وبا توجیهات وتسویلات گوناگون وتحت عنوان رفع نیازها ، وتامین ضرورتها جلوتر مى‏روند وبه مراحل بالاتر طاغوتى شدن دست مى‏یازند !

اما انسانهاى الهى همواره با فقرا همنشینى ومعاشرت مى‏کنند وزندگى مادى خود را تهیدست تر از خود مى‏سنجند وبه این ترتیب از پوسته خود بینى به فضاى نوعدوستى مى‏رهند ودر برابر فقرا از آنچه دارند خود را شرمگین ودر پیشگاه خداوند خود را شاکر وصابر مى‏یابند واز سوى دیگر در عرصه امور معنوى ، بالاتر از خود را مى‏جویند و خویشتن را با فراتر از خود مقایسه مى‏کنند. دچار عجب و خودبینى و رکود نمى‏شوند و همواره براى صعود وعروج به مراتب بالاتر مى‏کوشند .

امام اینگونه بود وفرزندان وشاگردان راستینش را این گونه تربیت کرد . وچنین بود که مرحوم احمد آقا با همه وجود در خدمت امام وانقلاب ونظام بود وبا آن که همواره چه قبل یا بعد از انقلاب در سایه امام ومنزلتى که در نظام داشت . هر نوع امکاناتى براى او قابل دسترسى بود ، لیکن هرگز دست‏به دنیا ومظاهر دنیا نیالود وحتى از انبوه اموالى که به عنوان هدیه ونذر تقدیم امام مى‏شد ، همچون امام هیچ ذخیره اى را براى خود نیندوخت وهمچون امام از حداقل امکانات مادى بهره گرفت ودر خانه استیجارى زندگى کرد ودر همان خانه از دنیا رفت . رحمة الله علیه وعلى والده الکریم .

نظرات 1 + ارسال نظر
کوثر سه‌شنبه 9 خرداد 1391 ساعت 01:27 ب.ظ http://mahdavy313.blogfa.com/

دلم از پونه ها سیر است آقا
هوای شهر دلگیر است آقا
کسی فانوس گلها را شکسته
نمی آیی مگر؟ دیر است آقا
سلام دوست عزیز
ممنون از حضورتون، باز هم قدم رنجه کنید.
[گل] اللّهم عجّل لولیک الفرج [گل]

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد