در شش ماه دوم سال 41 ماجراى لوایح ایالتى و ولایتى و عقبنشینى رژیم شاه و نهضت دو ماهه امام، در برابر آن و سپس مساله لوایح شش گانه شاه و رفراندوم ششم بهمن اتفاق افتاد و نهضت اصلى امام در برابر آن شکل گرفت.
همان امام که تا قبل از شروع نهضت و تهاجم حساب شده و آشکار علیه اسلام، خود را از هر گونه مطرح شدن در جامعه و قرارگرفتن در مظان شهرت و شناخته شدن برکنار مىداشت و روزانه سر به زیر راه کوتاه بین خانه و مسجد سلماسى (محل تدریسشان) را طى مىکرد و حتى از این که فرد یا افرادى به عنوان و نشانى از جلال و شخصیت ایشان را همراهى کنند به شدت اجتناب مىکرد وقتى پاى دفاع از اسلام و احکام نورانى آن پیش آمد یک پارچه به فریاد و خروش درآمد و با تمام وجود در میدان مبارزه با مهاجمان به اسلام ظاهر شد و همچون خورشید درخشید، بر ظلمت ظلم تاخت و فضاى تاریک را نور پاشید و جو جمود و مرگ آلود را حرارت حیات بخشید. خفتگان را بیدار کرد و در افق حوزه، فجر نهضت و حرکت را نوید داد.
شاگردان و دست پروردگان امام، پشتسر امام بپاخاستند و طلاب جوان و توده مردم بخصوص در قم، ناگهان گمشده خود را پیدا کردند و تحت تاثیر نفس قدسى امام ره صد ساله مبارزه را یک شبه پیمودند و یک دل و یک صدا راه امام را در پیش گرفتند.
شهرت هاى توام با مقبولیت و محبوبیت معمولا در یک فرایند دراز مدت حاصل مىشود و اگر هم استثنائا با سرعتبیاید با سرعت مىرود اما شهرت و مقبولیت و محبوبیت فوق العاده امام خیلى سریع شکل گرفت و همچنان رو به فزونى گذاشت و هیچ عاملى نیز نتوانست آن را متوقف یا بکاهد! و به راستى در آن زمان معنى «تعز من تشاء» را با تمام ابعادش در مورد امام مشاهده کردیم!
چه بسیار از طلاب جوانى که مانند هم حجرهاى ما تقلید از امام را مسخره مىکردند همان سال به پایان نرسیده بود که از مرجع شان عدول و با عشق و شور به تقلید امام درآمدند. هرچند مقتضیاتى برونى مانند لوایح ایالتى و ولایتى و بعدا لوایح شش گانه شاه و محتواى ضد اسلامى آنها منشا ورود امام در صحنه مبارزه بود اما این جهت را نیز نباید از نظر دور داشت که همان گونه که رسول الله (ص) بعد از چهل سال که تحت تربیت الهى قرار گرفت، مبعوث به رسالتشدند امام این فرزند برومند پیغمبر نیز بعد از شتسر گذاشتن یک دوره چهل ساله خودسازى و تحصیل مقتضیات درونى توانست در عرصه رهبرى جامعه اسلامى ظاهر شود.
همانطور که راقم سطور در مقدمه تعلیقات امام بر فصوص الحکم و مصباح الانس نوشتهام، امام در سن بیست و یک سالگى در حالى که فقط تا حد مطول را نزد آقاى پسندیده خوانده بود، از اراک به قم مهاجرت کرد ولى از اینجا به بعد با سرعتى فوق العاده مسیر علم و عرفان و سلوک الى الله را طى کرد به گونهاى که برخى از دقیقترین و متعالىترین تالیفات علمى امام در قبل سى سالگى به رشته تحریرشان درآمد و طبق آنچه از منابع متعدد به دست آمده است، امام طى آن چهل سال هرگز نماز شب و تهجد و مناجات سحرگاهى شان ترک نشد و در حالى که با طى مدارج عبودیتحق به مقامى بس والا دستیافته بود، هزاران شاگرد را نیز در صحنه اخلاق، عرفان و فقه و اصول و... پرورش داده بود و در حقیقتسال 1341 بهار شکوفایى دوران چهل ساله خودسازى و کادرسازى امام است و معلوم نیست اگر امام نبود یا امام با این خصوصیات نبود، یا آن چه از ناحیه شاه و امریکا در آن سال اتفاق افتاد مثلا در ده سال قبل اتفاق مىافتاد در حالى که امام در این نقطه شکوفایى نبود، سرنوشت اسلام وکشور به کجا مىانجامید! اگرچه شروع اجراى برنامههاى شاه در سال 41 نیز دلائل خاص خود را داشت ولى به هر حال آنچه اتفاق افتاد نشان از لطف و عنایت الهى به مردم ایران و حفظ اسلام وقرآن در این کشور اسلامى داشت مردم و کشورى که قرآن نوید داده: «فسوف یاتی الله بقوم یحبهم ویحبونه اذلة على المؤمنین اعزة على الکافرین یجاهدون فی سبیل الله ولا یخافون لومة لآئم» (مائده / 54)
اما نکته شگفت انگیزى که نشان از امداد غیبى و شخصیت والاى امام دارد این است که امام در طول این چهل سال همانند همگنان خود شخصیتى مىنمود که صد در صد مستغرق در فقه و اصول و فلسفه وسایر علوم متداول در حوزهها بود و از طرفى بستر شکلگیرى و رشد شخصیت امام دقیقا همان بسترى بود که شخصیتسایرین در آن شکل گرفت، بنابراین اگر حضرت امام همچون حضرات آیات عظامى که اصلا از مسائل اجتماعى و سیاسى و داخلى و خارجى بىاطلاع بودند و هیچ دوست و دشمنى را در سطح کلان براى اسلام و مسلمین نمىشناختند از آب درمىآمد، کاملا طبیعى بود و هیچ تعجبى را برنمىانگیخت. اما عجیب اینجا است که امام ناگهان وارد صحنه مبارزه و سیاست مىشود و با آن که طرف مقابل امام یعنى شاه و رژیم او و پشتیبانان خارجى اش از وسیعترین و عمیقترین تجربه و امکانات و ابزار و دانش سیاسى برخوردار است ابراهیم گونه نبردى بىامان را یکه و تنها و بر حسب ظاهر با دستخالى آغاز مىکند!
تجربه دهها ساله رژیم شاه با حمایت مباشر و حضور هزاران مستشار امریکایى و غربى و برخوردارى از هزاران نیروى تحصیلکرده در سطوح عالى دانشگاههاى غرب در مدیریت کشور و هیمنه دستگاههاى اطلاعاتى، امنیتى، نظامى و انتظامى که ایران را به جزیره ثبات و در عین حال ژاندارم بىرقیب غرب در منطقه ترسیم مىکرد سیستم تبلیغاتى قوى و روانشناسانه که حتى به هنگام نیاز وعاظ السلاطین را نیز به کار مىگرفت و افکار عمومى و حتى اقشار مذهبى را براى پذیرش و مقبولیتشاه و حاکمیت اش افسون مىکرد. پشتیبانى بىدریغ امریکا و اسرائیل و سیستمهاى جاسوسى، اطلاعاتى، تبلیغاتى و... از رژیم دست نشاندهاى که نقش حیاتى براى تامین منافع نامشروع آنان در منطقه و چپاول و غارت کشورمان ایفاء و در یک کلام رژیمى که زمین و زمان و همه چیز در داخل و خارج بر وفق مرادش مىچرخید در یک سو قرار داشت و در سوى دیگر امام بدون آن که خود همانند سایر سیاستمداران عمرى را در گود سیاستسپرى کرده باشد، یا آنکه از مطالعات گسترده و طى مدارج تحصیلى در رشتههاى مربوط به سیاستبرخوردار باشد و بدون آن که حزبى را تشکیل داده و مدیریت کرده باشد و مشاوران سیاسى و تشکیلات و سیستمها و ابزار اطلاعاتى، خبرى، سیاسى، امنیتى و... را دارا باشد و در یک جمله با دستخالى از همه چیز اما با دلى آکنده از ایمان و عشق خالص به خدا و پیوندى مستحکم با مبدا هستى و سرچشمه عزت، قدرت، آگاهى، ... و با الهام از قرآن و عترت، یکه و تنها وارد کارزارى شد که براساس هیچ منطق مادى براى آن جز شکست قطعى قابل تصور نبود.
اما آنچه اتفاق افتاد ثابت کرد که حاکم قاهر مهیمن قادر مدبر این جهان امریکا و اسرائیل و غرب نیستبل: «هو القاهر فوق عباده» و «یدالله فوق ایدیهم» امام با خدا بود و علم، آگاهى و تدبیر الهى بر تمام علمها و آگاهىها و تدبیرات دیگران متوفق و برتر است و نتیجه این بود که در طول 27 سال نبرد بىامان، امام همواره دست دشمنانش را خواند، ولى دشمنانش نتوانستند دست او را بخوانند و همیشه امام روى دست آنها زد اما آنها نتوانستند روى دست امام بزنند! در این نبرد همواره امام فعال و دشمنانش منفعل بودند و همواره مکر آنان به خودشان برمىگشت «و لایحیق المکر السىء الا باهله» . هرگاه آتشى برافروختند که امام را در آن بسوزانند خود در آن سوختند و بر امام گلستان شد; بعد از دستگیرى امام و گیر افتادن شاه در بن بست تصمیمگیرى با «سید ضیاء» مشورت کرده بود و او گفته بود که دستگیرى خمینى، اشتباه، نگهداشتناش اشتباه و آزاد کردنش اشتباه!
نگاه به زندگى امام از این زاویه، خود بحث مستقلى را به وسعت تاریخ زندگى بیست و هفتساله از سال 41 تا 68 را مىطلبد تا بخشهایى مانند دستگیرى اول امام، آزادى ایشان، دستگیرى مجدد، تبعید به ترکیه، و سپس به عراق و اقامت در نجف، مهاجرت به طرف کویت و ممانعت دولت کویت و حرکتبه پاریس، بازگشتبه ایران، تشکیل حکومت اسلامى، قضایاى جنگ و دفاع مقدس، مساله سلمان رشدى و... از این منظر تجزیه و تحلیل شود تا کتابى از توحید و تفسیرى از صفات و اسماء حسناى الهى و آیات الهى همچون: «تؤتی الملک من تشاء وتنزع الملک ممن تشاء وتعز من تشاء وتذل من تشاء بیدک الخیر انک على کل شىء قدیر» به رشته تحریر درآید.
براین اساس، شناخت امام و رمز موفقیتشگفتانگیز حضرتش را قبل از هر چیز باید در ویژهگى و عنصر عبودیت امام در پیشگاه الهى جستجو کرد و بدون این ویژگى شناخت و تحلیل تمام ویژگیهاى امام بىریشه و ابتر است. وسعت و عمق نفوذ امام در دلها در کمترین زمان، سطح دلباختگى و عشق آتشین مردم به امام و جانفشانى شجاعانه آنان براى امام که نمونه آن به هنگام دستگیرى آن حضرت در 15 خرداد 42 از سوى مردمى که عموما شناخت آنها نسبتبه امام به نیم سال نرسیده بود رخ داد با کدام تحلیل غیر الهى امکانپذیر است؟ !
آیا به راستى «روح الله» مصداقى از «الاسماء تنزل من السماء» نامها از آسمان فرود مىآیند، نیست؟ ! روح اللهى که مسیحا صفت دلهاى مرده را زنده و خفتگان را بیدار و ترسوها را شجاع کرد و...
آیا «موسوى» (منسوب به موسى) اشاره به آن نیست که همچون جدش حضرت موسى بن جعفر (ع) زندانى شد و در عین حال موسى صفتبر فرعون و فرعونیان تاخت و آنها را از صحنه خارج کرد؟ و بر این افسون و افسانه این که جز در سایه شاه و زیر چتر ابرقدرتها امکان ادامه حیات نیست، را با تمسک به قرآن خط بطلانکشید! و اگر حضرت موسى (ع) هنگام مشاهده سحر ساحران، احساس ترس مىکند (1) و آنگاه که عصایش را مىاندازد و تبدیل به اژدها مىشود به او خطاب مىشود، نترس (2) و در مواردى دیگر سخن از «فاخاف» (3) «نخاف» (4) مىگوید، ولى امام با صراحت مىگوید: «والله تا حالا نترسیدهام آن روز هم که مىبردندم آن روز هم آنها مىترسیدند، من آنها را تسلیت مىدادم که نترسید!» (5)
آیا وجود امام، تفسیر دیگر از حدیث معروف «علماء امتی افضل من انبیاء بنىاسرائیل» نیست؟
این قرآن است که مىفرماید: یوسف - در زندان - به یکى از آن دو نفر زندانى که - خوابش را تعبیر کرده بود، که ساقى ملک خواهد شد و - مىدانست که رهایى مىیابد، گفت: «مرا نزد صاحبت (ملک مصر) یادآورى کن» ولى شیطان یادآورى او را نزد صاحبش از خاطر وى به فراموشى سپرد و بدینسان، یوسف چند سال دیگر در زندان باقى ماند! (6)
ولى امام آنگاه که در زندان مطلع مىشود که علماء براى حمایت از ایشان از سراسر کشور به تهران مهاجرت کردهاند پیام مىدهد که من راضى نیستم براى آزادى من، علماء از دستگاه جبار تقاضا کنند و از آنها مىخواهد که به جاى این کار، نهضت را ادامه دهند و مرحوم آیة الله مرعشى نجفى هنگامى که در جلسه، پیام امام را مىشنود، قریب به این مضمون مىفرماید: به امام باید گفت: این کار، فقط از شما ساخته است ما باید کارى کنیم که شما بمانید و بیایید و خودتان این راه را ادامه دهید!
برادر عزیزمان مرحوم حجةالاسلام والمسلمین آقاى شیخ محمد حسین بهجتى، امام جمعه محترم اردکان که از فضلاى حوزه علمیه قم و از اولین سرایندگان شعر درباره امام و نهضتبودند، در همان سالها از ایشان مجموعه شعرى در همین باب منتشر شد که در بخشى از آن مضامین فوق آمده بود و در اینجا چند بیت آن ارائه مىگردد:
ز شور نهضتخود زنده کرد ایران را
بر او درود که کار دم مسیحا کرد
کسى شنید، که از انبیاء اسرائیل
به است عالم اسلام و سخت، حاشا کرد
بگفتمش که چه حاشا کنى مدار عجب
وجود رهبر ما حل این معما کرد
مگر نکرد چو موسى به ضد ظلم قیام؟!
مگر نه اهل ستم را ذلیل و رسوا کرد؟!
مگر نرفتبه زندان تیره یوسف وار؟!
مگر نه جان، سپر عدل و دین و تقوى کرد؟!
نه باک داشت ز سر دادن و فشاندن جان
نه از شکنجه و زندان و زجر، پروا کرد
اگر چه هستبه یوسف بسى شبیه ولى
میان یوسف و خود فرقى آشکارا کرد
بخواستیوسف کنعان، کمک زساقى شاه
نجات خویش، بدین ره ز شه تمنا کرد
ولیک یوسف ما از پى رهایى خویش
کسى شنید که کوچکترین تقاضا کرد؟
نه او نکرد تقاضا فقط، که گفتبلند:
در این زمینه کس اردم زند، نیم خرسند
لازم به ذکر است که آنچه مورد اشاره قرار گرفت، از زاویه محدود نگاه ما است و با توجه به مجموع ابعاد و خصوصیات انبیاء الهى و مقام عصمت و ارتباط آنها با عالم وحى باید بگوئیم: واللهالعالم.
به هر حال نهضتى که حدود دو ماه در برابر ماجراى اعلام تصویب لایحه انتخابات ایالتى و ولایتى در تاریخ نیمه مهرماه 41 و لغو آن در تاریخ دهم آذر ماه همان سال به طول انجامید به ظاهر پایان یافت، اما معلوم بود که در واقع نه شاه از اهداف ضد اسلامى منصرف شده بود و نه امام و پیروان امام از نهضتى که براى دفاع از اسلام آغاز کرده بودند کمترین تردیدى را در ادامه راه به خود راه مىدادند.
پىنوشتها:
1. فاوجس فی نفسه خیفة موسى» (طه / 67) .
2. خذها ولا تخف سنعیدها سیرتها الاولى» (طه / 21)
3. ولهم على ذنب فاخاف ان یقتلون» (شعراء/14)
4. قالا ربنا اننا نخاف ان یفرط علینا او ان یطغى» (طه/45)
5. صحیفه نور، ج1، ص72، سخنرانى امام در مسجد اعظم بعد از آزادى از زندان در تاریخ 25 / 2 / 43.
6. قال للذی ظن انه ناج منهما اذکرنی عند ربک فانساه الشیطان ذکر ربه فلبث فی السجن بضع سنین. (یوسف / 42)
انسان قدم به قدم طاغوتى مىشود!
در جماران بعد از این که اتاقى در مجاورت اتاق کار امام براى حاج احمد آقا ساخته شد با توجه به این که در دو ضلع آن ، ایوان باریکى به ارتفاع حدود 5/1 متر از کف حیاط بود ، نرده اى فلزى را روى لب ایوان نصب کردند . حاج احمد آقا برایم نقل کرد - نقل به مضمون - که یک روز امام سر زده به این طرف آمدند وآنگاه که دیدند بعد از اتمام اتاق باز هم کار جدیدى روى ایوان انجام شده است ، با تلخى به این کار و هزینه جدید اعتراض کردند .
حاج احمد آقا در ادامه گفت: در ذهنم خطور کرد که آلان جواب قاطعى به امام مىدهم که به خوبى قانع شوند على فرزند حاج احمد آقا در آن زمان دو سه ساله بود وبسیار مورد علاقه امام - خدمت امام عرض کردم: على نوپا است ومدام اینجا مىآید . اگر از این ایوان به پائین بیفتد ، ضربه مغزى مىشود به همین جهت نرده را درست کردیم امام درنگى کردند وفرمودند: «انسان قدم به قدم طاغوتى مىشود ! در هر قدم هم براى خود دلائلى پیدا مىکند !» .
حضرت امام (قدس سره) نارضایتى خود از این کار با بیان یک قاعده کلى ویک درس مهم ابراز کردند . این درست است که حفظ جان ، تغذیه ، مسکن ، لباس ، وسیله نقلیه و ... براى انسان واجب است اما چگونه ؟ وبا چه قیمتى ؟ اگر انسان راه زیاده روى وزیاده خواهى را در امور مادى در پیش گرفت ، در چه نقطه اى متوقف مىشود ؟ مخصوصا براى مسئولان که از یک سو دسترسى آنها به امکانات بیشتر است واز سوى دیگر رفتار و کردار آنان روى جامعه تاثیر صد چندان دارد .
طاغوتها معمولا از قدم اول طاغوتى نبوده اند . با غفلت وگم کردن راه درست در خط طاغوتى شدن قرار مىگیرند وآرام آرام پیش مىروند ودر هر مرحله اى قرار مىگیرند به پشتسر خود وکسانى که سطح زندگى آنان پائین تر است نگاه نمىکنند تا احساس طاغوتى شدن به آنها دست دهد . بلکه با نگاه به بالا دستخود در امور مادى باز هم خود را مستضعف وساده زیست ! مىپندارند وبا توجیهات وتسویلات گوناگون وتحت عنوان رفع نیازها ، وتامین ضرورتها جلوتر مىروند وبه مراحل بالاتر طاغوتى شدن دست مىیازند !
اما انسانهاى الهى همواره با فقرا همنشینى ومعاشرت مىکنند وزندگى مادى خود را تهیدست تر از خود مىسنجند وبه این ترتیب از پوسته خود بینى به فضاى نوعدوستى مىرهند ودر برابر فقرا از آنچه دارند خود را شرمگین ودر پیشگاه خداوند خود را شاکر وصابر مىیابند واز سوى دیگر در عرصه امور معنوى ، بالاتر از خود را مىجویند و خویشتن را با فراتر از خود مقایسه مىکنند. دچار عجب و خودبینى و رکود نمىشوند و همواره براى صعود وعروج به مراتب بالاتر مىکوشند .
امام اینگونه بود وفرزندان وشاگردان راستینش را این گونه تربیت کرد . وچنین بود که مرحوم احمد آقا با همه وجود در خدمت امام وانقلاب ونظام بود وبا آن که همواره چه قبل یا بعد از انقلاب در سایه امام ومنزلتى که در نظام داشت . هر نوع امکاناتى براى او قابل دسترسى بود ، لیکن هرگز دستبه دنیا ومظاهر دنیا نیالود وحتى از انبوه اموالى که به عنوان هدیه ونذر تقدیم امام مىشد ، همچون امام هیچ ذخیره اى را براى خود نیندوخت وهمچون امام از حداقل امکانات مادى بهره گرفت ودر خانه استیجارى زندگى کرد ودر همان خانه از دنیا رفت . رحمة الله علیه وعلى والده الکریم .
دلم از پونه ها سیر است آقا
هوای شهر دلگیر است آقا
کسی فانوس گلها را شکسته
نمی آیی مگر؟ دیر است آقا
سلام دوست عزیز
ممنون از حضورتون، باز هم قدم رنجه کنید.
[گل] اللّهم عجّل لولیک الفرج [گل]