آفتاب حُسن

ای آفتاب حُسن برون آ، دمی ز ابر* آن چهره مشعشع تابانم آرزوست

آفتاب حُسن

ای آفتاب حُسن برون آ، دمی ز ابر* آن چهره مشعشع تابانم آرزوست

روزگار عجیب!

عجیب روزگاریست عجیب!

روزگار ما همچو دریایی است که پیاپی موجها می آیند و می روند. وشنهای سست و روان را می شویند و به اعماق خود می برند. و از آنجا که میزان حال فعلی است!حال بعض ما چنین است. با یک موج شسته میشویم و  به اعماقی می رویم که تاریکی از پی دارد و راه یافتن به روزنه را دشوار میسازد. و باید به امیدی نشست که شاید افتابی تابیده و عمق اب کم شود. و صبح روشن نمایان شود.

اما آنچه ماند، ریشه است که پای را محکم بسته است و تا آنجا دوانیده که ضربتها و امواج سهمگین اورا ضرری نرساند و از پای نشکند.

آری دریا غربالگر شنزار است. و حوادث  روزگار و فتنه ها غربالگر انسانهای شنوار. شنها با هر موج میریزند آنها که در سطحند زودتر و آنها که تنها آب دریا خورده اند و نمناک شده اند، از پی آنها با موج دگر خواند رفت. در نهایت آنچه پدیدار می شود صدفی است که در دل دری دارد.......


در چیست؟ همان زیبایی و درخشش......


پس روزگار ما رو به سوی زیبایی دارد..........

                                      

و شنیده ایم که می گفت " ما رأیت إلاّ جمیلا" .

موجها می آیند پس باید دل در گرو ریشه بست تا زیبایی را دید........


تو جهانی و جهانی ز تو خرسند و خموش، به حقیقت که جهان با تو جهان خواهد بود. دادگستر گیتی خبر داد به یاران، که الا روز وصل شه و یاران دوان خواهد بود. چشمه آب حیات و گل و شبنم بی‌دوست، شوره زاریست که بی‌مایه روان خواهد بود. ای خوش آن روز که بانگ خوش" یا زهرا"‌مان، از همه جای جهان درسریان خواهد بود.


« یا بقیة الله »


طهورا

نظرات 1 + ارسال نظر
خط شکن چهارشنبه 28 دی 1390 ساعت 02:27 ق.ظ http://khatshekan22.blogfa.com

سلام ممنون از حضورتون
عالی بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد